شبستري و ميراث سنتهای عرفاني
شبستري و ميراث سنتهای عرفاني
شبستري و ميراث سنتهای عرفاني
نوشته دکتر محمودرضا اسفندیار و زهرا باغبان پرشکوه
تاريخ عرفان و تصوف از قرن هفتم به بعد همواره تحت تأثير دو چهره شاخص و شخصيت بزرگ كه به سان دو قله بلند در افق تفكر معنوي جلوهگري میکنند، بوده است. بي هيچ مبالغه مولوي بلخي و محيالدين عربي دو انديشمند عارف جريان ساز و كم نظير در تاريخ تفكر بشري به شمار میروند. اغلب عارفاني كه از قرن هفتم به بعد ظهور کردهاند به نوعي تحت تأثير اين دو شخصيت استثنايي بودهاند. در اين ميان رشد و شيوع تفكر ابن عربي در ميان عارفان ايراني بسيار گسترده و چشمگير بوده است.
مولوي نقطه اوج سنت عرفان ايران اسلامي بود. سنتي كه شخصیتهای بزرگي مانند بايزيد بسطامي، ابوالحسن خرقاني، ابوسعيد ابوالخير، احمد غزالي، عينالقضاة همداني، سنايي و عطار را در خود پرورده است.
سه جريان اصلي فكري و عرفاني كه در تكوين شخصيت معنوي شيخ محمود مؤثر بوده است عبارت است از:
1. تصوف سنتي اشعريگرايانه، بدان گونه كه در کتابهای عرفاني - كلامي امام محمد غزالي مطرح است.
2. عرفان عاشقانه و رندانه عطار كه انعكاس آن مخصوصاً در مباحث پاياني گلشن راز -يعني توضيح الفاظ و اصطلاحاتي از قبيل: ابرو، باده، بت، بوسه، پير خرابات، پيمانه، ترسايي، ترسابچه، جام، چشم، خال، خدّ، خرابات، خط، خم، خمخانه، دير، رخ، زلف، زنّار، ساغر، ساقي، شاهد، شراب، كفر، لب، مطرب، مغبچه و مي- سخت آشكار است. در اين قسمت گهگاه همان شور و سوز و وجد و حال عطار ديده میشود، هر چند كه توضيح الفاظ و اصطلاحات مذكور بر اساس تلفيقي از تعبيرات عرفان ايراني و تعليمات مكتب ابن عربي است.
3. تعليمات خاص مكتب ابنعربي به ويژه در مباحث مربوط به وجود، نبوت و ولايت، اسما و صفات الهي، اعيان ثابته، انسان كامل، خَلق جديد، فيض اقدس و مقدس، تنزيه و تشبيه، مراتب تجليات و تنزلات كه در جاي جاي گلشن راز و رساله حق اليقين موج میزند. (1)
از بررسي و مطالعه آثار شيخ معلوم میشود كه او از افكار ابنعربي بسيار تأثير پذيرفته است. ابداع ابنعربي از اين قرار است كه كوشيد عرفان را به زبان فلسفه و در قالب نظام و ساختاري استدلالي بيان كند. حاصل اين كوشش همان است كه به آن عرفان نظري يا تصوف علمي، يا مكتب ابنعربي گفته میشود. آثار معروف ابنعربي عبارت است از فصوصالحكم، فتوحات مكيه. شبستري به تصريح خود از خواندن اين کتابها به يقين نرسيد چرا كه عرفان طريق حال است و نه قال، راه سِير و سلوك عملي است نه قيل و قال و مباحث نظري.
مدتي من ز عمر خويش مديد.
صرف كردم به دانش توحيد.
در سفرها به مصر و شام و حجاز.
كردم اي دوست روز و شب تك و تاز.
سال و مه همچو دهر میگشتم.
دِه دِه و شهر شهر میگشتم.
گاهي از مه چراغ میکردم.
گاه دود چراغ میخوردم.
علما و مشايخ اين فن.
به سکه ديدم به هر نواحي من.
جمع كردم بسي كلام غريب.
كردم آنگه مصنّفات عجيب.
از فتوحات و از فصوص حكم.
هيچ نگذاشتم ز بيش و ز كم.
بعد از آن سعي و جدّ و جهد تام.
دل من هم نمیگرفت آرام.
گفتم از چيست اين تقلقل باز.
هاتفي دادم از درون آواز.
كين حديث دل است از دل جوي.
گرد هر كوي هرزه بيش مپوي (2).
يكي از محققان و شبستري شناسان معاصر در اين زمينه سخنان جالب توجهي دارد كه نقل آن خالي از لطف نيست: «در پي تعريض شيخ نسبت به سخنان ابنعربي، بيمناسبت نيست به نکتهای اشاره كنيم كه شايد از لحاظ تاريخ تحول عرفان و تصوف خالي از فايده نباشد. به نظر میرسد كه افكار و نوشتههای ابنعربي از يك سو اوج عرفان اسلامي و از سوي ديگر آغاز انحطاط آن است. توضيح اينكه پس از ابن عربي به همت صدرالدين قونوي، عرفان كه حال است و ذوق و عمل و حضور و بينش و تساهل و جوانمردي و گذشت و برخاستن از سر جاه و حشمت و دوري جستن از قيل و قال اهل مدرسه، جنبه نظري و بحثي و علم رسمي و حصولي پيدا میکند و به شروح و حواشي و تعلیقتی در اطراف آثار و افكار شيخ كبير و اكبر مبدّل میشود و بالندگي و پويايي خود را از دست میدهد. به عبارت ديگر عرفان و تصوف كه بيشتر به تجربه دروني و انكشاف معنوي متكي بود و كمتر شيفته درس و دفتر و كتاب، تبديل به علمي در رديف علوم ديگر میشود كه تعريف و موضوع و مسائل و مبادي و اصطلاحاتي خاص خود دارد و تفكر در اين مسائل و مبادي و فرو رفتن در درياي الفاظ و عباراتي معماوار و مغلقگوييهايي معرفتنما و خيالپردازيهايي رويا گونه و بي كرانه و باريك انديشي هايي غير لازم و مباحثي دور از واقعيت زندگاني آدمي هدف اساسي میگردد.
از نظر تاريخ تصوّف ايران، پيدايش مكتب ابن عربي و نفوذ آن به سرزمینهای شرق اسلامي باعث شد كه تصوف روشن و لطيف و قابلفهم و انسانگرايانه ايراني -كه حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن خرقاني و سرودههای سنايي و عطار نشانگر آنست- به «عرفان نظري» تغيير يابد و با بيذوقیها و تاريك انديشي ها و نقشبنديهاي نيروي خيال و لفاظيهايي بينجامد كه به گفته شمس تبريزي چندان كه مینگریم اثر زندگي و نَفَس زندگي از آنها نمیآید؛ تكرار مكرراتي كليشهوار بيآنكه ذوق و خلاقيتي در آنها باشد و كمكي به رفع حجابهای ظاهري و باطني؛ مادي و معنوي كند. تا زمان ابن عربي نوشتههای عرفاني و باطني؛ مادي و معنوي كند. تا زمان ابن عربي نوشتههای عرفاني بيشتر تازيانه سلوك است؛ و توضيح و تشريح ظرايف مربوط به تهذيب نفس و خود شناسي، و همه حاصل تجارب شخصي و حالات و مقاماتي است كه پيموده و چشيده شده است. از آن به بعد بيان دقايق قوس نزول حضرات خمس و اعيان ثابته و اسرار حروف و اعداد و خواص اسماء و ولايت شمسيه و قمريه موضوع اصلي نوشتههاست؛ و چون با تجربههای معنوي و دریافتهای دروني و ذوق و حال و بينش و عشق و شوق كمتر همراه است رفته رفته چيزي به نام عرفان نظري پديد میآید كه معجوني است به هم بافته از مباحثي كه جان میفرساید بي آنكه كمال بيفزايد... در صورتي كه ثمره عرفان پويا و كارساز، آثاري از قبيل مقالات شمس تبريزي و سرودههای سنايي و عطار و مثنوي مولوي است كه همه صيقل ارواحند و نردبان آسمان و نقد حال آدمي. (3).
مولوي نقطه اوج سنت عرفان ايران اسلامي بود. سنتي كه شخصیتهای بزرگي مانند بايزيد بسطامي، ابوالحسن خرقاني، ابوسعيد ابوالخير، احمد غزالي، عينالقضاة همداني، سنايي و عطار را در خود پرورده است.
سه جريان اصلي فكري و عرفاني كه در تكوين شخصيت معنوي شيخ محمود مؤثر بوده است عبارت است از:
1. تصوف سنتي اشعريگرايانه، بدان گونه كه در کتابهای عرفاني - كلامي امام محمد غزالي مطرح است.
2. عرفان عاشقانه و رندانه عطار كه انعكاس آن مخصوصاً در مباحث پاياني گلشن راز -يعني توضيح الفاظ و اصطلاحاتي از قبيل: ابرو، باده، بت، بوسه، پير خرابات، پيمانه، ترسايي، ترسابچه، جام، چشم، خال، خدّ، خرابات، خط، خم، خمخانه، دير، رخ، زلف، زنّار، ساغر، ساقي، شاهد، شراب، كفر، لب، مطرب، مغبچه و مي- سخت آشكار است. در اين قسمت گهگاه همان شور و سوز و وجد و حال عطار ديده میشود، هر چند كه توضيح الفاظ و اصطلاحات مذكور بر اساس تلفيقي از تعبيرات عرفان ايراني و تعليمات مكتب ابن عربي است.
3. تعليمات خاص مكتب ابنعربي به ويژه در مباحث مربوط به وجود، نبوت و ولايت، اسما و صفات الهي، اعيان ثابته، انسان كامل، خَلق جديد، فيض اقدس و مقدس، تنزيه و تشبيه، مراتب تجليات و تنزلات كه در جاي جاي گلشن راز و رساله حق اليقين موج میزند. (1)
از بررسي و مطالعه آثار شيخ معلوم میشود كه او از افكار ابنعربي بسيار تأثير پذيرفته است. ابداع ابنعربي از اين قرار است كه كوشيد عرفان را به زبان فلسفه و در قالب نظام و ساختاري استدلالي بيان كند. حاصل اين كوشش همان است كه به آن عرفان نظري يا تصوف علمي، يا مكتب ابنعربي گفته میشود. آثار معروف ابنعربي عبارت است از فصوصالحكم، فتوحات مكيه. شبستري به تصريح خود از خواندن اين کتابها به يقين نرسيد چرا كه عرفان طريق حال است و نه قال، راه سِير و سلوك عملي است نه قيل و قال و مباحث نظري.
مدتي من ز عمر خويش مديد.
صرف كردم به دانش توحيد.
در سفرها به مصر و شام و حجاز.
كردم اي دوست روز و شب تك و تاز.
سال و مه همچو دهر میگشتم.
دِه دِه و شهر شهر میگشتم.
گاهي از مه چراغ میکردم.
گاه دود چراغ میخوردم.
علما و مشايخ اين فن.
به سکه ديدم به هر نواحي من.
جمع كردم بسي كلام غريب.
كردم آنگه مصنّفات عجيب.
از فتوحات و از فصوص حكم.
هيچ نگذاشتم ز بيش و ز كم.
بعد از آن سعي و جدّ و جهد تام.
دل من هم نمیگرفت آرام.
گفتم از چيست اين تقلقل باز.
هاتفي دادم از درون آواز.
كين حديث دل است از دل جوي.
گرد هر كوي هرزه بيش مپوي (2).
يكي از محققان و شبستري شناسان معاصر در اين زمينه سخنان جالب توجهي دارد كه نقل آن خالي از لطف نيست: «در پي تعريض شيخ نسبت به سخنان ابنعربي، بيمناسبت نيست به نکتهای اشاره كنيم كه شايد از لحاظ تاريخ تحول عرفان و تصوف خالي از فايده نباشد. به نظر میرسد كه افكار و نوشتههای ابنعربي از يك سو اوج عرفان اسلامي و از سوي ديگر آغاز انحطاط آن است. توضيح اينكه پس از ابن عربي به همت صدرالدين قونوي، عرفان كه حال است و ذوق و عمل و حضور و بينش و تساهل و جوانمردي و گذشت و برخاستن از سر جاه و حشمت و دوري جستن از قيل و قال اهل مدرسه، جنبه نظري و بحثي و علم رسمي و حصولي پيدا میکند و به شروح و حواشي و تعلیقتی در اطراف آثار و افكار شيخ كبير و اكبر مبدّل میشود و بالندگي و پويايي خود را از دست میدهد. به عبارت ديگر عرفان و تصوف كه بيشتر به تجربه دروني و انكشاف معنوي متكي بود و كمتر شيفته درس و دفتر و كتاب، تبديل به علمي در رديف علوم ديگر میشود كه تعريف و موضوع و مسائل و مبادي و اصطلاحاتي خاص خود دارد و تفكر در اين مسائل و مبادي و فرو رفتن در درياي الفاظ و عباراتي معماوار و مغلقگوييهايي معرفتنما و خيالپردازيهايي رويا گونه و بي كرانه و باريك انديشي هايي غير لازم و مباحثي دور از واقعيت زندگاني آدمي هدف اساسي میگردد.
از نظر تاريخ تصوّف ايران، پيدايش مكتب ابن عربي و نفوذ آن به سرزمینهای شرق اسلامي باعث شد كه تصوف روشن و لطيف و قابلفهم و انسانگرايانه ايراني -كه حالات و سخنان ابوسعيد ابوالخير و ابوالحسن خرقاني و سرودههای سنايي و عطار نشانگر آنست- به «عرفان نظري» تغيير يابد و با بيذوقیها و تاريك انديشي ها و نقشبنديهاي نيروي خيال و لفاظيهايي بينجامد كه به گفته شمس تبريزي چندان كه مینگریم اثر زندگي و نَفَس زندگي از آنها نمیآید؛ تكرار مكرراتي كليشهوار بيآنكه ذوق و خلاقيتي در آنها باشد و كمكي به رفع حجابهای ظاهري و باطني؛ مادي و معنوي كند. تا زمان ابن عربي نوشتههای عرفاني و باطني؛ مادي و معنوي كند. تا زمان ابن عربي نوشتههای عرفاني بيشتر تازيانه سلوك است؛ و توضيح و تشريح ظرايف مربوط به تهذيب نفس و خود شناسي، و همه حاصل تجارب شخصي و حالات و مقاماتي است كه پيموده و چشيده شده است. از آن به بعد بيان دقايق قوس نزول حضرات خمس و اعيان ثابته و اسرار حروف و اعداد و خواص اسماء و ولايت شمسيه و قمريه موضوع اصلي نوشتههاست؛ و چون با تجربههای معنوي و دریافتهای دروني و ذوق و حال و بينش و عشق و شوق كمتر همراه است رفته رفته چيزي به نام عرفان نظري پديد میآید كه معجوني است به هم بافته از مباحثي كه جان میفرساید بي آنكه كمال بيفزايد... در صورتي كه ثمره عرفان پويا و كارساز، آثاري از قبيل مقالات شمس تبريزي و سرودههای سنايي و عطار و مثنوي مولوي است كه همه صيقل ارواحند و نردبان آسمان و نقد حال آدمي. (3).
پي نوشت ها :
1. موحد، شيخ محمود شبستري، ص 52.
2. مجموعه آثار شبستري، سعادت نامه، ص 168.
3. موحد شيخ محمود شبستري، صفحات 20-22.
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}